نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - روایتی از پدر
خاطرات شهدا
 وقتی رسیدیم بالای سر شهید، انگار یکی او را به سمت قبله کرده بود، چند پرنده سپیده صبح آمده بودند بالای سر شهید و بی‌قراری می‌کردند، انگار برای شهید نوحه سرایی می‌کردند.  فرزند شهید «ابراهیم باقری» روایتی را از پدر شهید بیان می کند.
کد خبر: ۵۶۷۲۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۱

نوید شاهد _ پدر شهید سید حسن فاطمی در توصیفی از شهید می‌گوید: «سيد حسن هميشه شعار راه قدس از كربلا می‌گذرد را سرلوحه‌ی كار خود قرار داده بود او همیشه می‌گفت: ابتدا بايد كشور خود را از دست دشمن متجاوز درآوريم و در كربلا به هم رسيم و به قدس می‌رویم تا مردم فلسطين را از دست اسرائيل متجاوز نجات دهيم و هيچ مسلماني را زير ظلم و ستم نبينيم.»
کد خبر: ۴۸۱۲۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴

روایتی خواندنی از پدر شهید «محمود مهاجر»؛
محمود گفت؛ «آیا می خواهید مدرسه ما را هم بمباران کنند. اگر ما نرویم و قدمی بر نداریم، برای ما ننگ است.»پدر شهید می گوید؛ «ما سکوت کردیم و ایشان در بسیج محلّه فعّال بودند.
کد خبر: ۴۵۴۶۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

روایتی خواندنی از پدر شهیدان «حسن و محمدرضا فقیهی» منتشر شد؛
قبل ازظهر من به خواب کوتاهی رفته بودم در عالم خواب محمدرضا را دیدم گفت: پدر جان حسن اسلحه ی مرا خوب برداشت. در همان زمان از خواب پریدم از رادیو صدای اشهدان لااله الا الله اذان را شنیدم و من نیز شهادتین را به زبان جاری نمودم.مادرش را صدا زدم و از او خواستم دو رکعت نماز صبر بخواند، به او تبریک گفتم و خبر شهادت حسن را اطلاع دادم و از او خواستم استوار و محکم اقتدا به حضرت زینب(س) کند.
کد خبر: ۴۴۴۳۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

روایتی خواندنی از فرامرز جمشیدی پدر گرامی «شهید اکبر جمشیدی» را در سالروز شهادتش می خوانید؛
سالها از این ماجرا گذشت اکبر جوان شده بود چند باری به جبهه رفته بود و با مجروحیت هایی بازگشته بود تا اینکه یک دفعه دیگر که می خواست برود آمد نزد من برای خداحافظی و به همان گونه که قبلا در خواب در سن دو سالگی اکبر دیده بودم پاشنه کفش خود را کشید و خداحافظی کرد و رفت من در فکر بودم که دیگران متوجه وضعیت من شدند و از من دلیل آن را پرسیدند و من گفتم به این دلیل مطمئن هستم که اکبر به سفر آخر رفت و او در راه کشور و رهبر شهید می شود .
کد خبر: ۴۳۷۵۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۱۷

روایتی خواندنی از قدرت الله ابوالحسنی پدر گرامی «شهید عزیزالله ابوالحسنی» را در سالروز شهادتش می خوانید؛
یک روز کفش کتانی پسرم پاره بود، رفتم یک جفت کفش ورزشی کتانی چینی خریدم، پسرم که آمد به او دادم نپوشید، گفت پدر جان کفش کتانی خارجی خریدی؟ من نمی پوشم، نپوشید، و دوباره کفش ایرانی برایش خریدم.
کد خبر: ۴۳۷۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۱۳

به مناسبت «سالروز شهادت»
هنگامي كه خرمشهر توسط نيروهاي متجاوز عراقی اشغال شد پسرانم بدست آن كوردلان به شهادت رسيدند و مغازه‌هايشان به غارت رفت.
کد خبر: ۴۲۳۵۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۸

به مناسبت «افتخار آفرینان دهه فجر»
...از هیچ راهی عبور کرد ما از کوچه پس کوچه ها توانستیم بادوچرخه خودمان را به اینجا برسانیم وخدامیداند چقدر ازملت بدست رژیم منهوس پهلوی بشهادت رسیده اند ان شب تا صصبح خانواده وبستگان در اضطراب ونگرانی سپری کردند فردای انروز من با حال مریض به اتفاق یکی از اهالی محل به محل کار فرزندم یحیی رفتیم تا جریان را ببینیم ازچه قرار استکارگرها گفتند ...
کد خبر: ۴۲۰۹۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۶

روایتی خواندنی از عباسعلی شهابی پدر گرامی شهید «مهدی شهابی»
عصر روز تاسوعا بود، پدر، در تکیه محل مشغول عزاداری سالار شهیدان بودند، بعد از مراسم دوستان که دور هم جمع شده بودند، پدر خطاب به جمع گفتند؛ خیلی حیف است که ما در تکیه خودمان عکس هیچ شهیدی را نداریم این جمله را گفتند و از دوستان خداحافظی کردند.
کد خبر: ۴۰۹۹۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۳